اخبار ميگويد آسمان صاف است. راديو از کشتار در آفريقا و عراق ميگويد. ميز گردها هماني است که بوده و خواهد بود. عدهاي دنبال بزرگترين و کوچکترين هر چيزي براي چسبيدن به گينس هستند. شبکه اجتماعي زنجير کشيده دور اتاقها. صندليها خستهاند. اخبار فوتبالي اما اين بار پاي تکرار را به خانه نميکشيد. تلفنها بالا و پايين ميپرند در دفتر مارکا و بيلد و فرانس فوتبال. اتفاق عجيبي افتاده. شاعرها مجنون شدهاند و ماشينها عاقل. بتهوون مدرن اوزيل و کروس و خديرا بودند. مثل لقبشان "تيم" بودند. کمک به سلسائو کافي بود. آنها همان مرحله گروهي بايد حذف ميشدند.
آلمانها خيلي کم اشک ميريزند. وقتي گندههايشان اشک ميريزد احساس ميکني مسعود کيميايي پشت دوربين است. تکيه اوليور کان بر تيرک دروازه در فينال 2002 يک صحنه کيميايي اصيل است. جبر تاريخي نقش اطلس به او داده بود. بايد ته مانده يک نسل بي "پديده" را بالا ميکشيد که اين کار را هم انجام داد. قلب زمين فشرده ميشد وقتي اشکهاي کان را ميديدي. ژرمنها از همان روز نحس بدون 13، نسل سازي را آغاز کردند. زيبايي فوتبال اين است که هيچ بزرگي را ممنوع الحيات نميکند. هر چه استعداد بود را زير رادار خود کشف کردند. هيچکدامشان لقبهاي سنگين ندارند. کروس همان توني کروس ساده است. سامي خديرا را شايد خيليها نبينند. عينک زيبايي شناسي آنها سادگي خديرا را نميبينند. آن هم در دورهاي که "سادگي نهايت کمال است." مولر و هوملس همان جايي که بايد باشند هستند. آلمانها آنقدر خوب چفت شده اند که نه سرماي روسيه ميتواند آنها را پا در بياورد و نه رطوبت بلو هوريزونته. گل خديرا در جام جهاني رکورد گرمترين لحظه گل جام را از آن خود کرد. شب بلو هوريزونته هواي سحر نداشت. اينجا ديگر از ايکر کاسياس خبري نيست که از داور بخواهد بازي را زود تر تمام کند. آلمانيها ثانيه به ثانيه اين 12 سال را با پلکهاي خيسشان شمرده اند. بايد غزل غزل گل ميسرودند.
کسي پيش بيني نميکرد که پس کوچههاي سائوپائولو آنقدر از استعداد خالي باشد که فرد مهاجم نوک سلسائو شود. آن طرف اما لشکر منظم مانشافت تا ته گلخانه خود گلهاي رنگارنگ دارند. آنها بدون رويس به برزيل آمدند. ماشين بازيکن سازي بوندسليگا سه تيم کامل را به لوو تحويل داده است. با اين حال آنها به ظرافت باخ مينوازند. گل کوچيک زيبا آنها در محوطه جريمه برزيل، به هواداران برزيل آرزوي مرگ داد. آلمانها نه ماشيني هستند نه بي اعتقاد. تن تب دار برزيليها حالا چارهاي جز راهي که آلمان رفت، ندارند. دوره فرد گرايي به سر آمده. اگر به سر نيامده بود بعد از خانه نشين شدن رويس بايد فاتحه آلمان را ميخوانديم. سانتي مانتاليسم آمريکاي لاتين جلو عقل گرايي آلمان خرد شد. مثل مهره کمر نيمار!